به کرمهای اطرافتان پیله نکنید
توهم پروانه شدن میگیرند




ایرادی نداره...
این شبها که من تو را اه میکشم
تو در اغوش دیگری نفس عمیق بکش تا دیوانه ترش کنی...!





روزگار عجیبی شده 
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست!





همیشه سکوت خونیست
گاهی خرد می شوی زیر بار حرفهای نگفته
غافل از اینکه به تو تهمت بی جنبگی می زنند






کنارت هستند تا کی؟
تا وقتی که به تو احتیاج دارند..
از پیشت میروند یک روز:کدام روز؟
وقتی کسی جایت امد
دوستت دارند تا چه موقع؟
تا  موقعی که کسی دیگر برای دوست داشتن پیدا کنند
می گویند عاشقت هستم برای همیشه نه...
فقط تا وقتی که نوبت بازی با تو تمام شود!
و این است بازی با هم بودن







بلند بخوان 
درشت بنویس
اویزه ی گوشت کن که:
<<تقوا>> ان نیست:
که با یک <تق> وا برود

این روزها خوابم نمیبرد
فقط میخوابم تا بیدار نباشم




"دیگران" همیشه برایم"گران"تمام شده اند 
به جای انکه"نگرانم"باشند




یه عده ادم هستن که میفهمن که نفهمن اما نمی فهمن که میفهمیم نفهمن!





می گویند شاد بنویس 
نوشته هایت درد دارند!!
و من یاد مردی می افتم
که با کمانچه اش
گوشه ی خیابان شاد میزد 
اما چشمهایش خیس بود





خنده دار است نه؟؟
که تو هی مرا دور بزنی 
من دلم را خوش کنم که در محاصره ی توام


زندگی مثل یک شهر حصار شده است کسانی که داخل ان هستند می خواهند بیایند بیرون اما نمی توانند
 کسانی که بیرون هستند می خواهند بروند داخل اما نمی توانند